رسته‌ها
کودک زمان
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 51 رای
نویسنده:
مترجم:
مرضیه دبشخو
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 51 رای
پرکاری آسیموف حیرت آور بود. او قریب به ۵۰۰ کتاب در دامنه وسیعی از موضوعات، از کتاب‌های کودکان گرفته تا کتاب‌های درسی دانشگاهی نوشت. بیشترین شهرت وی شاید به خاطر داستان‌های علمی - تخیلی بود و نقش پیشتازانه‌ای در بالا بردن داستان‌های علمی - تخیلی از سطح مجلات بی‌ژرفا به سطح فکری مربوط به جامعه‌شناسی و تاریخ و ریاضیات و علم داشت. آسیموف همچنین داستان‌های اسرار آمیز نیز نوشته‌است و کتاب‌هایی در نقد مسائل فیزیک، شیمی، زیست شناسی، اخترشناسی، طنز، شکسپیر، کتاب مقدس و موضوعات زیاد دیگر تالیف کرده‌است. نخستین کتاب آسیموف یک داستان علمی-تخیلی به نام «سنگریزه‌ای در آسمان» بود که در سال ۱۹۵۰ انتشار یافت. ۲۳۷ ماه یا تقریباً ۲۰ سال طول کشید تا وی صد کتاب بنویسد که تا اکتبر ۱۹۶۹ به طول انجامید. صد کتاب بعدی، مرحله مهمی از زندگی او بود که در مارس ۱۹۷۹یعنی در عرض ۱۱۳ ماه یا در حدود ۹ سال. نیم به آن رسید یعنی چیزی بیش از ۱۰ کتاب در سال. در دسامبر ۱۹۸۴، فقط پس از گذشت ۶۹ ماه یا کمتر از ۶ سال دیگر وی سیصدمین کتابش را نیز منتشر کرد.

روزی توضیح داد که چگونه به تالیف کتاب رهنمود آسیموف به شکسپیر پرداخت. به گفته او این کار با نوشتن کتابی به نام واژه‌های علم شروع شد. وی در این مورد چنین می‌گوید: «این کتاب من را به واژه‌های روی نقشه کشاند، از آنجا به کتاب‌های یونانیان، جمهوری روم، امپراتوری روم، مصریان، خاور نزدیک، عصر تاریک، تشکیل انگلستان و بعد به کتاب واژه‌های تاریخ، با جستی آسان به کتاب واژه‌های سفر پیدایش پرداختم که من را به واژه‌های سفر خروج رسانید. این به کتاب رهنمود آسیموف به عهد عتیق منجر شد و سپس به عهد جدید. لذا چیز دیگری نمانده جز شکسپیر.»

در میان آثار او کتاب «رهنمود آسیموف به علم» یکی از بهترین کتاب‌هایی است که دربارهٔ علم برای مردم عامه نوشته شده‌است. این کتاب با عنوان «رهبر علم» و در دو جلد با ترجمه «استاد احمد بیرشک» توسط انتشارات خوارزمی و نیز با عنوان «در جهان علم» با ترجمه «هوشنگ شریف زاده» توسط انتشارات فاطمی به فارسی منتشر شده‌است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
501
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

مورگا
مورگا
4.8 امتیاز
از 4 رای
Clans of the Alphane Moon
Clans of the Alphane Moon
0 امتیاز
از 0 رای
The Tales of Alvin Maker 01: Seventh Son
The Tales of Alvin Maker 01: Seventh Son
0 امتیاز
از 0 رای
Riverworld series - 05: Gods of Riverworld
Riverworld series - 05: Gods of Riverworld
5 امتیاز
از 1 رای
The Einstein Intersection
The Einstein Intersection
0 امتیاز
از 0 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی کودک زمان

تعداد دیدگاه‌ها:
3
سلام من تاحالا این همه از آسیموف دانلود کردم ولی یک دونشو نخوندم اینجوری که شماها تعریف میکنین باید نویسنده خلاق و ماهر باشه مامانم میگه خیلی خیلی معروفه اینشاالله هر چی ازش دانلود کردم میشینم همه شو میخونم.:D:D:D:D:D:D:D:D:D
شاید این واقعیت جاش این جا نباشه،اما زمانی که این خبر را در سایتی خواندم به خدا اشکم در اومد و دلم به حال او و دیگر کودکان کار سوخت. چرا از این همه منابع و معادن باید سهم وحید و امثالهم از زندگی آدامس فروشی باشه. ای خدا تا کی این همه ظلم و تبعیض !
او روی زندگی تف می کرد. "مواظب باش مامان چیزی نفهمه زود خوب می شم." این آخرین جمله ی کودکی است که پیش از مرگ به زبانش جاری شد. کودکی که باید نگران همه چیز می بود حتی مرگش!!
محمد لطفی
او روی زندگی تف می کرد.
"مواظب باش مامان چیزی نفهمه زود خوب می شم."
این آخرین جمله ی کودکی است که پیش از مرگ به زبانش جاری شد
کودکی که باید نگران همه چیز می بود حتی مرگش!!
وحید شریفی کودکی که بارزترین ویژگی اش تف کردنهایش بود، درست روز قبل از 13 فروردین اخرین سیزده عمرش را به در کرد
درحالی که همراه برادرش رمضان برای کسب درامد و خرج عید برای فروش ادامس به خیابانهای حومه عبدل اباد رفته بود با یک سواری تصادف کرد و چند دقیقه بعد ...
بی سبب نیست که بزرگترین ترس بجه های کار هراس از مرگی فجیع است. مرگی نامعلوم،
مرگی در روزمره ترین حالت زندگی!!
زندگی این بچه ها مرگ است!! منظورم مرگ کودکی نیست، مرگ لحظه ها نیست، مرگ آینده شان نیست، منظورم مرگ به معنای پایان زندگی است مرگی که درست چند لحظه پس از فروش آدامس یا فال به ما رخ می دهد.
وحید آخرین آدامس زندگی اش را به کدام مان فروخت؟
وحید 9 سالش بود و مدام تف می کرد!! هرگز نفهمیدم چرا؟ مدام به او می گفتم: وحید انقدر تف نکن و او می خندید و ... حالا می فهمم که او روی کسانی که به او تجاوز می کردند، کتکش می زدند، تحقیرش می کردند ، خنده هایش را، گریه هایش را و خودش را نمی دیدند تف می کرد!!! کسی برای بوسیدن باقی نمانده بود پس او تف می کرد او روی زمان، روی کودکی اش، روی مسولیت زود هنگامش، روی همه چیز تف می کرد..
او می توانست عاشق زندگی باشد اما روی آن تف می کرد!!!
کودک زمان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک